هنگامی که استفان نلسون بقایای خانه خود را در جاسپر دید، مانند یک مراسم تشییع جنازه بود.
نلسون، 65 ساله، ساکن خانه قدیمی Pine Grove Manor است که اکنون تخریب شده است، یک مرکز زندگی سالمندان در جاسپر. او سه سال منتظر اقامت در این اقامتگاه بود و تنها در 11 روز قبل از صدور دستور تخلیه نقل مکان کرد و 2500 نفر را مجبور به ترک پارک ملی کرد.
دو روز بعد، دیواری از شعله های آتش از جنوب به داخل حرکت کرد و یک سوم ساختمان های شهر تاریخی را ویران کرد.
نلسون، ساکن 16 ساله جاسپر، گفت که بررسی آسیب به او کمک کرد تا با غم خود کنار بیاید و به گونه ای با خسارات کنار بیاید که بیدار شدن را به او یادآوری کند.
او میگوید: «مثل رفتن به یک مراسم تشییع جنازه بود. «این مراسم تشییع جنازه نبود. این تماشا بود. و در سطح شخصی، این مرحله به من بسته شد.”
نلسون، روزنامهنگار بازنشسته و سردبیر روزنامه، گفت که میخواهد برای خودش به جاسپر بازگردد، اما همچنین میخواهد فاجعه را برای دیگران به تصویر بکشد.
میخواستم آن را با چشمان خودم ببینم، اما همچنین میخواستم بتوانم داستان را تعریف کنم و به همین دلیل واقعاً میخواستم برگردم.»
“انگار هرگز آنجا نبود”
نلسون در میان صدها نفری است که اکنون به یک سری راهپیمایی های غم انگیز در اطراف جامعه می پیوندد، تورهایی که به ساکنان فرصتی برای دیدن ویرانی از نزدیک ارائه می دهند.
افرادی که خانه های خود را از دست داده اند در اولویت تور هستند. نلسون یکی از اولین گروه هایی بود که روز دوشنبه ویرانی را دید و از بقایای خیابان های زمانی زیبا عبور کرد.
ویدئویی که از داخل اتوبوس گرفته شده است، خیابانهای پوشیده از خاکستر را نشان میدهد که خانههای تخریب شده و خودروهای سوخته سیاهسوخته شدهاند.
همانطور که اتوبوس – پر از زمزمه های آرام مسافرانش به آرامی در خیابان حرکت می کند – ساختار اسکلت عمارتی که زمانی مشرف به خیابان Geikie، در قلب مرکز اجتماع قرار داشت، نمایان می شود.
«این بلوک من است. شنیده میشود که نلسون میگوید: «بسیار، این دیوانهکننده است.»
“به این نگاه کن. او داخل نیست انگار هرگز آنجا نبود.»
هنوز جدول زمانی برای بازگشت ساکنان به جاسپر وجود ندارد، اما تورهایی برای کمک به ساکنان برای آماده شدن برای ورود مجدد ارائه می شود. تا روز سه شنبه 576 نفر ثبت نام کرده اند.
تورهای جداگانه نیز برای صاحبان مشاغل برای بررسی خسارت اموال برای اهداف بیمه و بازیابی برنامه ریزی شده است.
پس از مرگ یک آتش نشان در خط مقدم، تورها در آخر هفته به تعویق افتاد.
ساکنان در طول تورها مجاز به پیاده شدن از اتوبوس ها نیستند و فقط می توانند آسیب های ناشی از ایمنی صندلی های خود را مشاهده کنند.
آتش سوزی که همچنان در پارک ادامه دارد و جامعه را تهدید می کند، 34000 هکتار را سوزانده است.
مقامات پارک های کانادا انتظار دارند که آتش سوزی برای هفته ها یک تهدید فعال و متناوب برای چشم انداز باقی بماند و تلاش های اطفای حریق تا پاییز ادامه یابد.
در شب تخلیه، نلسون گفت که قبل از سوار شدن به اتوبوسی پر از سایر ساکنان املاک که به سمت غرب می رفتند، فقط یک کیف کوچک با وسایل ضروری بسته بندی کرد.
او به یاد میآورد که وقتی از جاده خارج میشدند و به سمت Valemount، بریتیش کلمبیا حرکت میکردند، احساس ترس داشت، زیرا ابرهای خاکستر شروع به باریدن کردند و تودههای دود به آسمان بلند شد.
نلسون گفت که متوجه شد شعله های آتش چهارشنبه شب زمانی به شهر رسیده است که او و سایر ساکنان املاک برای صرف شام در هتلی گرد هم آمده بودند.
او گفت که در میان اشکها شاهد پخش اخبار اضطراری از روی صفحههای تلویزیون در رستوران هتل بودند که نشان میداد شعلههای آتش خانهها و ساختمانها را فراگرفته بود.
صبح روز بعد، او متوجه شد که خانه اش در Pine Grove، همراه با صدها ساختمان دیگر در Jasper، توسط شعله های آتش با خاک یکسان شده است.
دیدن جامعه در خاکستر دو هفته بعد احساس سورئال می کرد. او گفت که آتش یک هیولا بود و خرابی هایی که ایجاد کرد شبیه یک منطقه جنگی بود.
«من تا حدودی آماده بودم. ما فیلمی از تخریب را تماشا کرده بودیم.» اما حضور در آنجا و دیدن آن از نزدیک چیز دیگری بود.
نلسون گفت که حس غم و اندوه در اتوبوس تور قابل لمس بود. اما احساس عزم راسخ در میان تخلیه شدگان برای بازگشت به خانه و بازسازی نیز وجود داشت.
او میگوید: «در تمام این دو ساعتی که ما در خیابانهای جاسپر رفت و آمد میکردیم، عدهای بودند که در سکوت و ناباوری نشسته بودند و چیزی نگفتند.
غم و اندوه برای هر کسی متفاوت است.
نلسون متشکر است که او و همسایگانش آسیبی ندیدند و جامعه به سرعت تخلیه شد.
اما او نمی تواند از چیزهایی که در عجله برای ترک پشت سر گذاشته است، غافلگیر شود – میراث های غیرقابل جایگزین، از جمله جلیقه ای که توسط مادرش به رنگ قرمز سوپرمن گره خورده است، یک کتاب مقدس خانوادگی و مادربزرگ کت دست دوز پدر مرحومش.
او گفت: “این یک چاقوی در قلب بود که فقط ویرانگر بود.” “من همه چیز را از دست دادم.
من حتی آنقدر به خانه ام فکر نمی کردم. به چیزهایی فکر کردم که پشت سر گذاشته بودم و آرزو می کردم که خدا برمی گشت و نجات می داد و از آتش نجات می یافت.»