این مقاله اول شخص تجربه کریستین مت است که در Boucherville، Que زندگی می کند. برای اطلاعات بیشتر در مورد داستان های اول شخص CBC، لطفاً ببینید سوالات متداول.
باتلاقی. این بهترین راه برای توضیح وضعیت حمام من در چند هفته اول پس از نقل مکان هم اتاقی ام است. نمی توانستم بفهمم چرا کف حمام همیشه خیس است. و نه فقط کمی خیس، بلکه گودال خیس.
سرانجام از هم اتاقی نوجوانم پرسیدم که آیا هنگام دوش گرفتن از تشک حمام استفاده می کند.
او پرسید: تشک حمام چیست؟
در حالی که به سمت حمام می رفتیم گفتم: “بیا ببین.” تشک حمام را برداشتم و روی زمین کنار دوش گذاشتم. روی آن می ایستم.
به این ترتیب، وقتی من هنوز از حمام خیس هستم، مقداری از آب را جذب میکند.»
او گفت: “اوه! من این را نمی دانستم.”
خندیدم: «این همه آب روی زمین را توضیح می دهد.
وقتی به عنوان یک 40 ساله به نوجوانان اجاره می دهید، گاهی اوقات در نقش شبه معلمی عجیب و غریب از خط خارج می شوید. گاندالف به فرودو بگینز. اوبی وان کنوبی اثر لوک اسکای واکر. دامبلدور به هری پاتر. اما کمتر “پیرمرد” و بیشتر به قهقهه و بحث در مورد ظلم های سیستمی.
گاهی اوقات در مورد چیزهای کوچکی مانند خالی کردن پرز از خشک کن صحبت می کنیم. مواقع دیگر کمی جدیتر است، مانند توضیح اینکه آنها باید اظهارنامه مالیاتی خود را اکنون که بالای 18 سال دارند ارائه کنند.
من هم مانند بسیاری از همسن و سال هایم نتوانستم به تنهایی خانه یا آپارتمان بخرم. با این حال، من با مادرم در سال 2018 یک دوبلکس خریدم. فروش خانه قبلی او به پیش پرداخت دوبلکس کمک کرد و مابقی رهن به نام من است.
ما به اندازه کافی خوش شانس بودیم که آن را قبل از همه گیری بخریم. نرخ بهره پایین بود و شغل جدید من در اتحادیه به عنوان یک مدیر در دولت فدرال به این معنی بود که برای اولین بار در زندگی ام امنیت شغلی داشتم.
با این حال، به سرعت متوجه شدم که داشتن یک خانه زیاد است. تعداد زیادی صورت حساب. سورپرایز زیاد استرس زیاد. هر پیاز خانگی منحصر به فرد آماده پوست کندن است.
یکی از شگفتی های ما فضای خزیدن پر از زباله بود. مجموعه ای از یافته ها: قوطی های رنگ مربوط به دهه 1970، لوله های بی شمار قدیمی و در کمال تاسف ما که زمانی خالی شدند، موش ها. شاید الان رفته باشند، اما اثری از خود به جا گذاشته اند. هر بار که مادرم با لحن جدی با من تماس می گیرد، خودم را برای مشکل 1000 دلاری دیگر آماده می کنم.
تا سال 2021، مشخص شد که یک هم اتاقی می تواند به من کمک کند بدهی ام را کاهش دهم. آپارتمان من 1200 فوت مربع راحت است و من یک اتاق مهمان داشتم که 99 درصد مواقع خالی بود، بنابراین تصمیم گرفتم آن را اجاره کنم.
اتاق از قبل مبله شده بود، بنابراین فکر کردم یک دانش آموز ممکن است از آن قدردانی کند. آنها فقط با یک کیسه لباس می توانستند حرکت کنند. مستاجر من یک اتاق خواب بزرگ مبله با یک تخت دونفره و تمام وسایل ضروری دارد. ما آشپزخانه، حمام و دو فضای نشیمن را به اشتراک خواهیم گذاشت. همه چیز گنجانده شده بود. آنها چیزی جز غذای خود نمی خرند.
در آگهی توضیح داده شده بود که من در خانه کار می کردم و پاگ داشتم و مادرم در طبقه پایین زندگی می کرد. هم اتاقی آینده باید با سگ ها و مادرها خونسرد باشد. من همچنین روشن کردم که متقاضیان نمی توانند همجنسگرا هراس، ترنس هراس یا نژادپرست باشند زیرا من بخشی از جامعه 2SLGBTQ+ هستم و خانواده و دوستان عجیب و غریب دارم.
من در مورد اجاره انعطاف پذیر بودم. میدانستم که برخی از دانشآموزان از خانوادههایشان حمایت مالی میکنند و برخی نه. اجاره ماهانه 450 دلار بود و من هیچ کس را در یک قرارداد یک ساله قفل نکردم تا اگر به مشکل مالی برسند. اگر کسی که عاشق نظافت است این گزینه را بخواهد با کمال میل اجاره کمتری را می پذیرم، اما افسوس که چنین شانسی نداشت.
بعد از چند روز، اولین هم اتاقی ام نقل مکان کرد. او 18 ساله بود و خانه را ترک کرد زیرا با دوست پسر جدید مادرش کنار نمی آمد. او حدود یک سال پیش من ماند. فاصله اش را حفظ کرد. او در نهایت برای یک فرصت شغلی در شمال رفت.
در اکتبر 2021 به دلیل پانکراتیت حاد نکروزان در بیمارستان بستری شدم. چهار ماه در بیمارستان بودم. من ذات الریه و گاستروپارزی دارم. نیاز به جراحی داشتم این علاوه بر قرنطینه کووید بود، بنابراین من هفتهها در انزوا بودم. من در نهایت با یک لوله تغذیه و مقدار زیادی دارو به خانه فرستاده شدم.
سپس آگهی دوم من کمی توصیفی تر بود. من الان تمام وقت در خانه کار می کنم زیرا معلول هستم. به کسی نیاز داشتم که بیرون باشد و در طول روز به من فضا بدهد. اهمیت واکسن ها و ایمنی کووید نیز در اولویت بود. من در بهترین حالت نبودم، بنابراین به کسی نیاز داشتم که به آن احترام بگذارد.
هم اتاقی دوم من، مدیسون، نیز 18 ساله بود. او کار می کرد و می خواست به مدرسه برگردد. به زودی خواهر و برادر کوچکترش که او هم نوجوان بود، شروع به ماندن کرد.
مدیسون در نهایت برای نقل مکان با یک دوست پسر بزرگتر ترک کرد، چیزی که به او گفتم مرا نگران کرد. اگر اتاق را به دیگری اجاره دهد، دیگر نمی تواند برگردد.
او برای مدتی اجاره بها را پرداخت تا اتاق را به عنوان یک شبکه ایمنی نگه دارد. در کل حدود دو سال از من اجاره کرد. او اخیرا اتاق را رها کرده و اکنون توسط خواهر یا برادر کوچکترش اجاره شده است.
اکنون کلیشه هایی را که نسل های قدیمی به کسانی که بعد از خود می آیند می گویند، می فهمم. میل به مقایسه و ناامیدی با چیزهایی وجود دارد که ما با آنها همذات پنداری نمی کنیم یا نمی فهمیم.
تماشای انتخابهایی که باعث ناراحتی من میشود سخت باشد. من فقط در صورت درخواست نظر خواهم داد. اما سخت است.
من یک بار 18 ساله بودم. از اولین دوست پسرم چه چیزی را تحمل کردم؟ حالا چه پرچم های قرمزی را از یک مایل دورتر می توانم ببینم؟ کاش چه درس های سختی را نمی آموختند؟
البته سکسکه هم هست یکی از هم اتاقی ها هر بار که آشپزی می کرد روی سقف یا دیوارهایم سس می ریخت. آدم خیلی عرق می کند. من نگران تأثیراتی بودم که سیگار ممکن است بر مغز در حال رشد داشته باشد. برای من سخت است که وقتی اتاق خواب آنها به زباله دانی آشفته تبدیل می شود وارد نشوم. از آن زمان مجبور شدم محدودیت هایی را برای غذا و زباله در اتاق های آنها اعمال کنم. من دوست ندارم آنها را پلیس کنم.
اما چیزهای شگفت انگیزی در مورد داشتن هم اتاقی های جوان تر نیز وجود دارد. چند سال اخیر برای من سخت بوده است. اقامت من در بیمارستان طولانی و دردناک بود. این باعث شد که بخواهم جمع شوم و زندگی ام را کوچک نگه دارم. بودن در کنار افرادی که هنوز هیجان زده هستند و برنامه ریزی های بزرگ به من یادآوری می کند که هنوز نمرده ام.
هم اتاقی فعلی من بامزه است و باید مطمئن شوم که سگم آنها را برای پذیرایی مورد آزار و اذیت قرار ندهد. ما هنوز در حال آشنایی با هم هستیم. این کار زمان می برد. چیزهای کوچک درها را باز می کنند، مانند عشق مشترک ما ارباب حلقه ها سه گانه من فیلمها را قبل از تولدشان در تئاتر دیدم – باور کردنی به نظر نمیرسد، اما ریاضیات هم دروغ نمیگویند.
ابتدا دنبال هم اتاقی گشتم تا به من کمک کند بدهی را پرداخت کنم. در آن زمان، من متوجه یک بیماری همه گیر نشدم، بستری شدن من در بیمارستان، ناتوانی و تورم اقتصادی من در گوشه و کنار بود. حالا نمی دانم بدون کرایه هم اتاقی ام چطور می توانستم زندگی کنم.
من انتظار ندارم این بچه ها وقتی می روند با من ارتباط برقرار کنند و به زندگی شان ادامه دهند، اما من آنها را دوست داشتم. اگر در نهایت به گذشته نگاه کنند و ببینند که من تمام تلاشم را کردم و منظورم خوب بود، کافی است.
آیا داستان شخصی قانع کننده ای دارید که بتواند به دیگران کمک کند یا درک کنید؟ ما می خواهیم از تو بشنویم. ایناهاش اطلاعات بیشتر در مورد نحوه ارسال به ما.