اعمال من اغلب مورد بررسی قرار می گیرد. شاید چون من سیاه پوستم یا ADHD دارم. یا هر دو؟


این مقاله اول شخص تجربه گاوین استیونز، نمایشنامه نویس، بازیگر و کمدین ساکن همیلتون است. برای اطلاعات بیشتر در مورد داستان های اول شخص CBC، لطفاً ببینید سوالات متداول.

من یک کمدین و نویسنده هستم که دو سال پیش متوجه شدم که دچار ADHD و اضطراب شدید هستم. (فقط یک نگرانی در قفسه بالا برای من!)

تا زمانی که تشخیص داده شد به این فکر نکردم که چگونه اضطراب، ویژگی‌های واگرای عصبی و پروفایل نژادی با هم همپوشانی دارند.

من 49 ساله هستم، بنابراین این یک افشاگری نسبتاً دیر بود، اگرچه تعجب آور نبود. ما در زمانی زندگی می کنیم که به نظر می رسد عموم مردم از سلامت روان آگاهی بیشتری دارند. من در دهه 1980 در اسکاربرو بزرگ شدم. اگر در آن زمان به کسی می‌گفتید که اضطراب دارید، فقط به شما می‌گفتند آن را رها کنید.

سه کودک با لباس.
استیونز، جلو، در اسکاربرو، انتاریو بزرگ شد. او با خواهرانش رابین در پشت و دیون تصویر شده است. (ارسال شده توسط گاوین استیونز)

من همچنین والدین سخت‌کوشی کارائیب‌ای داشتم که می‌ترسیدند به فرزندشان به خاطر متفاوت بودن در محیطی که قبلاً به سیاه‌پوست بودن آنها انگ انگ زده می‌شد، انگ بزنند.

به عنوان یک بزرگسال، بیشتر اضطراب من ناشی از تعاملات اجتماعی مانند خرید است. تلاش برای رفتار “عادی” همیشه در ذهن من بوده است، بنابراین به یک فروشگاه می روم و با اعمال و حرف هایم جبران می کنم زیرا می دانم که قرار است کار احمقانه ای انجام دهم یا بگویم. هرچه بیشتر جبران کنم، احتمال وقوع یک اتفاق احمقانه بیشتر می شود.

مثل خیلی از بارها باریستای استارباکس قهوه ام را به من داد و گفت “لذت ببر” که من هم جواب دادم “تو هم”. (او می‌خواهد من از قهوه لذت ببرم و من می‌خواهم او از آن لذت ببرم، چه؟ من؟ بد.)

وقتی در یک فروشگاه عجیب غریب می شوم، در بهترین حالت با یک داستان ترسناک ترک می کنم. بدترین حالت…

تعامل آزاردهنده

حدود شش یا هفت سال پیش از اتاوا به کلگری پرواز کردم. می خواستم یک میان وعده بخورم، بنابراین در یک فروشگاه رفاه در فرودگاه توقف کردم. جلوی بخش آدامس جلوی مغازه ایستادم. (تا به حال متوجه نشده بودم که انتخاب های زیادی در مورد آدامس داریم. هر زمان که گزینه های زیادی برای آدامس می بینم، سریع فکر می کنم “دیکتاتوری ایده بدی نیست. این یک آدامس می تواند ( آدامس جویدنی رهبران عزیز یا چیزی دیگر نامیده شود و طعم آن شبیه روغن جگر ماهی و روزنامه باشد.)

آنقدر در آنجا ایستادم و سعی کردم برندی را انتخاب کنم که شروع کردم به متمایز کردن خودم از چیزی که به آن نگاه می کردم.

سرم را بلند کردم و دیدم یک کارمند از آن طرف مغازه به من خیره شده است. من آن نگاه را می شناسم. قبلا دیده بودمش نگاه کسی که مشکوک به من نگاه می کند.

من به تجربه می دانم – به عنوان یک مرد سیاه پوست و به عنوان یک فرد عصبی – باید این وضعیت را منتشر کنم. باید کاری کنم که زن احساس راحتی کند. در این سناریوها، من معمولاً دوست دارم جذاب‌ترین مرد سفیدپوستی را که می‌توانم به آنها فکر کنم، مانند کریس همسورث یا اوون ویلسون یا هر کسی که کنسل نشده است، کانالیزی کنم.

من بهترین درخواست غیر تهدیدآمیز خود را برای کمک به او ارائه می کنم که به نظر می رسد نزدیک به “ببخشید خانم، می خواستم بدانم آیا می توانید من را به فهرست آب خود راهنمایی کنید؟”

او به من خرخر کرد و مرا به سمت «موجودی آب» برد.

هزینه آب و یک بسته آدامس را پرداخت کردم. سپس با انزجار به من نگاه کرد و پرسید: بسته آدامس دیگر کجاست؟ قبل از اینکه بتوانم حرف های او را پردازش کنم، زن دیگری پشت سر من ظاهر می شود و می پرسد: “اگر همه چیز اوکی است؟”

با عصبانیت هر دو زن را اخراج کردم و به سمت دروازه ام رفتم. همانطور که منتظر هواپیمای خود بودم، از این حادثه خفه شدم.

به زودی متوجه شدم سه پلیس فرودگاه با سلاح های تمام اتوماتیک به سمت من می آیند. جلوی من ایستادند و از من خواستند وسایلم را چک کنند. با وجود اینکه کاملاً خجالت زده بودم، درخواست آنها را رد کردم و به آنها گفتم که این یک پروفایل نژادی است. رهبر گروه به من اطلاع داد که “آنها چنین چیزهایی اینجا در اتاوا ندارند.”

پس از تهدید به عدم اجازه سوار شدن به هواپیما، به من گفتند که به فروشگاه برنگردم. آنها رفتند و من از این تعامل آنقدر شرمنده و شوکه شدم که فقط همانجا نشستم و سعی کردم خودم را تا حد امکان کوچک کنم.

موضوع سواد سلامت روان – و شفقت

نژادپرست بودن به معنای زندگی در سیستمی است که باید دائماً از اعمالم و نحوه درک آنها توسط اطرافیانم آگاه باشم. بازی کردن “خارج از فیلمنامه” می تواند منجر به آزار، دستگیری یا بدتر از آن شود. بنابراین وقتی مسائل حسی و اضطراب من را اضافه کنید یا فقط نیاز به جدایی دارم، می تواند منجر به سناریوهای ناراحت کننده شود.

از زمان تشخیص اخیرم، به گذشته به حادثه فرودگاه نگاه کرده‌ام و صادقانه بگویم، مطمئن نیستم که آیا زنان نسبت به ناهنجاری‌های اجتماعی من، رنگ پوست من یا ترکیبی از این دو واکنش نشان می‌دهند.

راحت بودن در پوست خود در جمع نباید یک عمل شجاعانه باشد. درعوض، ما نیاز داریم که تجربیات افراد نژاد متفاوت از نظر عصبی را عادی سازی کرده و به اشتراک بگذاریم.

مردی روی چند پله ایستاده است.
نژادپرستانه بودن و عصبی بودن یعنی زندگی در سیستمی که استیونز می گوید باید دائماً از اعمال خود آگاه باشد. (اوا سالیناس/سی بی سی)

در سال های اخیر، من از طریق تجربه، تشخیص و حتی از طریق بحث در رسانه های اجتماعی، آگاهی و درک خود را به دست آورده ام. حالا سعی می‌کنم بیشتر اوقات خودم را به جای دیگران بگذارم، زیرا می‌دانم که نمی‌دانم این شخص در چه حالی است. واقعاً موضوع سواد ذهنی و دلسوزی است.

امروز، پس از به اشتراک گذاشتن تشخیص خود، آن دلسوزی را از جانب خانواده ام احساس می کنم. رفتاری که زمانی عجیب یا عجیب به نظر می رسید، مانند بی قراری یا نشستن روی زمین، اکنون به جای یک مشکل، فقط به عنوان کاری تلقی می شود که من انجام می دهم.

من چند چیز را در چند سال گذشته یاد گرفته‌ام: اینکه شفقت و درک تجربیات فراتر از تجربیات شما می‌تواند بسیار کمک کند.

و باید بازاری برای آدامس حباب رهبران عزیز وجود داشته باشد.


آیا داستان شخصی قانع کننده ای دارید که بتواند به دیگران کمک کند یا درک کنید؟ ما می خواهیم از تو بشنویم. ایناهاش اطلاعات بیشتر در مورد نحوه ارسال به ما.

برای داستان‌های بیشتر در مورد تجربیات سیاه‌پوستان کانادایی – از نژادپرستی ضد سیاه‌پوستان تا داستان‌های موفقیت در جامعه سیاه‌پوستان – به سیاه بودن در کانادا، یک پروژه CBC که سیاه‌پوستان کانادایی می‌توانند به آن افتخار کنند، مراجعه کنید. داستان های بیشتر را می توانید اینجا بخوانید.

بنری با مشت‌های برافراشته با مضمون «سیاه بودن در کانادا».
(CBC)

دیدگاهتان را بنویسید